نکات پرس- محمد رحمانی/ ساعت نزدیک 11 بود که همه خبرنگاران و عکاسها مقابل نهاد ریاست جمهوری صف کشیده بودند تا سفر پروژه ای ریاست محترم جمهور به قم را پوشش رسانهای دهند. از همان دور که میآمدم یکی از همکاران را دیدم که مدتها است در یکی از خبرگزاریهای کشور و پیش از آن در روزنامه کیهان مشغول به کار بوده است؛ همین امر بهانه ای شد تا در تمام راه به سمت قم یک بحث داغ شکل بگیرد از اخلاق رسانهای تا انحراف، اقتدارگرایی، روحیه تکفیری و ... آنقدر بحثها بالا گرفته بود که دیگر راننده هم صدایش درآمده بود اما حریف اهالی رسانه نمیشد. پیاده که شدیم یکی از افرادی که در خودرو هیچ نمیگفت و تنها نظاره گر ما رسانهایها بود دست من را کشید و گفت واقعاً به موجب مصاحبه ایشان امیری فر بیش از یک ماه در انفرادی بوده؟! گفتم بله... لبش را گاز گرفت و سر به افسوس تکان داد.
خلاصه آن که رسیدم قم و خود را رساندیم به کارگاه مترو قم. هر چند خبری از ماشین دوم که با هم از تهران حرکت کرده بودیم نبود؛ در زیر سه تیغ آفتاب کمی دور محوطه چرخیدیم و دستگاهها را نگاه کردیم ولی طافت نیاوردیم و بی خیال شدیم و به زیر سایه ای پناه بردیم، حال آن که زیر همین آفتاب مهندسان و کارگران در حال کار و فعالیت بودند.
٭احمدی نژاد قهرکرد، کلید را آوردند
دقایق و ساعتها میگذشت و میگذشت و خبری از رئیس جمهور نبود که نبود که تازه فهمیدیم ای بابا احمدی نژاد رفته است به حرم حضرت معصومه(س) و ما را باز هم نبردند؛ اگرچه خبرنگاران ناراحت بودند که از حاشیهها محروم شدند اما عکاسان و فیلم برداران همین طور به خودشان میپیچیدند که ای بیمعرفتهای (... ) چرا ما را از ثبت تصویر آخرین زیارت رئیس دولت دهم محروم کردید .
اگرچه از همراهی با رئیس جمهور بازماندم، ولی از اکثر عکاسان که همراه دکتر به حرم رفته بودند و چند زائر و خادمین حرم جویای حاشیهها شدم تا حال که ما را از حاشیهنویسی مستقیم محروم کردند، دیگر ما مخاطبانمان را از حاشیهنویسی محروم نکنیم . به شهادت جمع، وقتی احمدی نژاد به حرم میرود میبیند قسمتی از آن را برای ایشان قرق کردند و اجازه حضور مردم را ندادند که بلافاصله رئیس جمهور شاکی میشود که "بابا من مردمی بودم و هستم اگر بخواهید مردم را از زیارت محروم کنید و حرم را برای من قرق کنید من نیستم!" که به علت این اعتراض درها باز میشود، اما باز هم کمی جلوتر که میرود میبیند هنوز ورودی روبرو را بستهاند تا فشار جمعیت زیاد نشود که دکتر راهش را منحرف میکند و میگوید "ما نیستیم" که میگویند این در هم باز شد ... بنده خدا این خدام که نمیدانند چه کار کنند، قبلی صبح میآید کل حرم را باید با کلید قفل کنند! این یکی میآید قهر میکند که زود باشید کلید را بیاورید در را باز کنید ...
٭ یک خادم و هزاران ارباب داریم
به هر حال رئیس جمهور به پروژه مترو یا همان قطار شهری قم سر زد، از کارگاهها دیدن کرد و در جریان دقیق و مشکلات مسیر 14800 متری مترو قرار گرفت؛ مسیری که با دو شیوه مکانیزه و سنتی در حال حفاری است .
دکتر وقتی میخواست سوار ماشینش شود دوباره مهندس رهنما را صدا کرد و گفت "هر چه سریعتر کار را تمام کنید دولت پشتیبان شما است اجرتان با حضرت معصومه (س)..."
بلافاصله بدون لحظه ای درنگ پریدیم پشت ماشین با تمام سرعت خودمان را رساندیم به بیمارستان 120 تخت خوابی امام رضا(ع) قم؛ همه چیز نو بود و تنها چند ده بیمار بیشتر در بیمارستان بستری نبودند و عملاً تمامی قسمتهای بیمارستان به صورت کامل تکمیل شده بود.
احمدی نژاد نگاهش به بیمارستان به مانند نگاه پدری بود که فرزند خود را با هزاران زحمت و مشقت بزرگ کرده و حالا قد و قامتش را نگاه میکند و دلش غنج میرود. با دکتر به همه جای بیمارستان سرکشیدیم؛ از اتاق عمل و ریکاوری تا بخش اصلی، البته به بخش زنان راهمان ندادند!
رئیس جمهور از فرصت استفاده کرد و به بیماران هم سر زد؛ از جوانی که بستری شده بود به مانند یک پزشک شرح حال خواست که جوان چه شده؟ آخر سر وی را بوسید و شاخه گل و جعبه شیرینی به وی اهدا کرد و رفت. در طول مسیر به همراهش آرام چیزی را میگفت خودم را نزدیکتر کردم، گوشم را تیز کردم دیدم دارد میگوید خدا را شکر در این 8 سال دو قم جدید در قم متولد شده اما باز هم کم است باید تلاش بیشتر کرد؛ مسئول بیمارستان هم داشت توضیح میداد این بیمارستان مخصوص تأمین اجتماعی و کارگران است که احمدی نژاد بلافاصله گفت عیبی ندارد اما همه مردم را بدون تبعیض پذیرش کنید...
گویا تازه موتور احمدی نژاد به حداکثر دور خود رسیده بود. بلافاصله باز هم سوار بر خودروها شدیم و این بار خودمان را رساندیم به خط شروع منوریل یا همان قطار هوایی؛ همان که کم کم دارد تبدیل میشود به نقطه تمایز قم در حمل و نقل عمومی کشور؛ این روزها هر کس به قم رفته باشد پایهها و ستونهای منوریل را دیده است؛ ستونهایی که به دست متخصصان ایرانی ساخته شده است. مسئولان تاکید داشتند که فاز اول مجموعه 92 درصد پیشرفت فیزیکی داشته است، مسئول طرح هم که میگفت" واگنها را خریداری کردیم و در راه قم است". گویا همه چیز برای قمیها مهیا شده است. البته وی گلایه هم داشت که دکتر به وی اطمینان داد تا دقیقه آخر زمان ریاست جمهوریاش و دولتش پشتیبان این طرح خواهد بود. البته کمی آرامتر در همان جمع محدود گفت: "قدیمها میگفتند مملکت یک حاکم دارد و هزاران خادم. حالا برعکس شده؛ یک خادم دارد و هزاران حاکم و هر حاکم هم ساز خودش را میزند..."
٭آیا رئیس جمهور دوپینگ می کند؟!
مرد بهاری ما با همان کاپشن همیشگی خود سوار بر خودرو شد و بلافاصله خود را به استانداری رساند. ما که بریده و خسته در گوشهای از نمازخانه استانداری ولو شدیم و به گمانهزنی پرداختیم. یکی میگفت حتماً دکتر دوپینگ میکند و آمپول تقویتی در مسیر میزند وگرنه نمیشود سرپا ایستاد، دیگری میگفت نه! انگیزه که داشته باشی کار میکنی. از آن سمت یکی فریاد زد "بابا چند روز دیگر باید همه چیز را تحویل دهد چه انگیزهای" و در این میان هر کس چیزی میگفت و جلسه کارگروه توسعه استان قم همین طور بدون لحظهای استراحت در حال طی شدن بود.
جلسه تمام شد اما هنوز کار تمام نشده بود. همه ما خود را به مراسم افتتاح بزرگترین بلوار معنوی جهان اسلام رساندیم، یعنی بلوار پیامبر اعظم(ص) که بعد از 18 سال از شروع تصمیم به ساخت آن سرانجام افتتاح شد. مسیری که حرم حضرت معصومه را به مسجد جمکران متصل میکند؛ مسیری مستقیم که از بافت شهری هم عبور میکند و حالا این بلوار تنها یک مسیر رفت و آمد نیست بلکه بیش از مساحت بلوار در کنار این بلوار مراکز تفریحی اقامتی و فضای سبز و.. تدارک شده است.
٭سنگ تمام قمیها برای احمدی نژاد
اما شاید زیباترین حاشیههای این برنامه به حضور خودجوش مردم باز میگشت. حضور پررنگ مردم بدون آنکه برنامهای برای استقبال عمومی مردم تدارک دیده شده باشد. جمعیت قمیها آنقدر زیاد بود که به راحتی میتوان گفت هزاران هزار نفر به استقبال آمده بودند. دستنوشتههای آنان روی مقواها اگر چه رنگ و لعاب نداشت اما آن قدر صمیمی بود که ارزش بارها خواند را داشته باشد.
دختری جوان برگهای به دست داشت که روی آن نوشته بود "من به عنوان یک شهروند قمی به خاطر نمکنشناسی خود عمار پندارهای این شهر با تمام وجود از شما عذرخواهی میکنم". مرد میانسال دیگری در دستنوشته خود میگفت "سوگند به روح قدسی روح الله؛ ما احمدینژادیم". پسر جوانی هم یک کلام بیشتر ننوشته بود "دستت نمک نداشت". خوب که به این شعار فکر میکردی بغضت میگرفت مثل دکتر که با بغض میگفت "به خدا دوستتان دارم، خدا شاهد است که نوکری برای شما ملت را با آقایی به کل جهان عوض نمیکنم". اما جمعیت نمیتوانست بغض خود را نگه ندارد و با تمام وجود و چشمانی اشک بار فریاد میزد "احمدی دوستت داریم."
اگر روی صندلیها میایستادی شعارهای دیگری را هم در دست مردم میدیدی؛ یکی نوشته بود "سوگند به آیه آیه دفتر عشق؛ مظلومترین رئیس جمهور شدی". در دست این جمعیت بیشتر از هر تصویر دیگری تصاویر احمدینژاد در کنار رهبر انقلاب بود که در کنار شعار "احمدی دلاور پیرو خط رهبر" معنا مییافت. گویا میلیارد میلیارد هزینه برای ایجاد انشقاق بر این مردم اندک تأثیری را هم نداشته است.
مردم صبر و حوصله نداشتند. مدام شعار میدادند ما منتظر احمدی هستیم تا سخنرانان سخن خود را کوتاه کنند، این مردم گویا نمیخواستند دکتر را رها کنند. یکی نوشته بود "نو که بیاید به بازار کهنه دل آزار میشود اما برای ما تنها محمود احمدی نژاد نو است" جالب است که این مردم باز هم به احمدی نژاد امید داشتند و در این میان چند گونی نامه هم جمع شد!
راستی داشت یادم میرفت پیشتر شنیده بودم که برخی مدعی بودند احمدی نژاد در برخورد با درخواستهای مردمی از بیتالمال حاتمبخشی میکند و توجهی به قانون ندارد. در سفر به قم یکی از مردم جلوی دکتر پرید و نامهای به وی داد. دکتر که چند خط را خواند گفت برادر من! دولت که نمیتواند همین طور به تو خانه بدهد! باید درخواستت چارچوب داشته باشد و در حیطه قانون باشد. دکتر آنقدر برای مرد توضیح داد که طرف گفت من خانه نمیخواهم فقط بگویید همه مثل شما با احترام با ما برخورد کنند اما نامه را بخوان چیزهای دیگر هم نوشتم. دکتر نامه را به دست گرفت و از آن مرد جدا شد.
بعد از افتتاح بلوار پیامبر اعظم (ص) با شعار "یا زهرا(س) یا مهدی(عج)" توسط رئیس جمهور اگرچه قرار بود یک برنامه دیگر هم انجام شود ولی احمدی نژاد نزدیک بامداد جمعه به سمت تهران راهی شد اما گویا مردم نمیخواستند رئیس جمهورشان را رها کنند و با موتور و ماشین چندین کیلومتر در جاده همراهیاش کردند. دکتر نیز در پاسخ به محبت آنها از سقف خودرو بیرون آمده بود و با مردم عشق بازی میکرد. دیگر وقتی به عوارضی رسیدیم احمدی نژاد دستور داد تا خودرو متوقف شود. از همه تشکر کرد و درخواست کرد که بیش از این زحمت نکشند چرا که مسیر خطرناک و دور میشود. دانه دانه مردم را قانع کرد و بوسید و به سمت پایتخت روان شد.